ياسمين جانياسمين جان، تا این لحظه: 12 سال و 3 ماه و 14 روز سن داره
آنیتا جانآنیتا جان، تا این لحظه: 6 سال و 4 ماه سن داره

روزانه هاي ياسمين

تولد 2 سالگي، از شير گرفتن و دردسرهايش

1392/10/30 8:10
نویسنده : فرشته
280 بازدید
اشتراک گذاری

از چهارشنبه ديگه شير بهت ندادم، تو هم اصلا عكس العمل خوبي نداشتي شب خيلي بد خوابيدي و تمام مدت روي پاي من يا بابايي بودي، پنجشنبه صبح رفتيم مركز بهداشت براي قد و وزن كه همه چيز خوب بود، براي وزن خودت با پاي خودت رفتي بالاي ترازو ولي موقع اندازه گيري قدت يهو ترسيدي و گريه كردي آخه خانمه بهت گفت سرت رو بچسبون به ميله كه تو يهو ترسيدي، بعد از مركز بهداشت رفتيم آتليه براي گرفتن عكس كه تعطيل بود و گفتن 4 به بعد ميان، ما هم از فرصت استفاده كرديم و رفتيم قدم زديم چون هوا خيلي خوب بود، اول من و تو باهم رفتيم خانه و كاشانه كه اونجا همه چي رو دست زدي بعد با بابايي رفتيم بازار، همون اول بازار بادكنك ديدي و يك بادكنك خرگوشي برات خريديم كه 10 قدم باهاش رفتي تركيد بعد خودت برگشتي به سمت بادكنكيه كه يكي ديگه برات بخريم، بابايي هم يكي ديگه برات گرفت اين دفعه يه رنگ و يه مدل ديگه كه يه مدت دستت بود و ازش خسته شدي و داديش به من. از بيرون كه برگشتيم خونه ناهار خوردي و خوابيدي تا ساعت 5 ،

بعد از بيدار شدنت آماده شديم كه به سمت خونه بابابزرگ اينا حركت كنيم، آخه من شنبه رو مرخصي گرفتم كه اين چند روزي پيشت باشم. اين چندروزي هم كلي شيطوني كردي و صدبرابرش بداخلاقي مثل معتادا كه تو تركن، شبها هم كه اصلا نميخوابيدي، روز جمعه تولدت بود كه شبش رفتيم خونه مامان بزرگ و اونجا برات تولد خيلي خودموني و ساده گرفتيم، بابايي برات كيك و شمع گرفت تو هم از فوت كردن شمع خوشت اومده بود و كلي ذوق ميكردي فكر كنم يه 10 باري بابايي برات شمع روشن كرد و تو فوت كردي كه آخرش شمع شكست و نشد برات يادگاري نگه دارم. مامان بزرگها و خالجون اينا هم زحمت كشيدن و بهت كادو نقدي هديه دادن و خالجون محبوبه و آوا هم برات يه عروسك (لاك پشت نينجا) آوردن دست همشون درد نكنه، تو هر وقت اون عروسك رو مي بيني ميگي "آوا"، چقدر اون روز با آوا بازي كردي و وقتي آوا داشت مي رفت كلي گريه كردي.

 

بعد از چندروز تعطيلي ديروز (يكشنبه) ساعت 2 برگشتيم خونه، الان هم من اداره ام و دارم برات مي نويسم، وقتي داشتم ميومدم تو خواب بودي و باز هم ديشب نخوابيدي ، من هم صبح خواب موندم و 4 دقيقه تاخير خوردم.  

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (1)

مامان گلشيد
12 بهمن 92 10:38
تولدت مبارك نازنينم وقتي كه صداي باد ميپيچه توي خونمون ... بوي عطرت باهاشه اي مادر مهربون
فرشته
پاسخ
مرسي مهربونم