سوپ آخر شب
الان يكي دو شبه كه قبل از خواب براي اين كه ديرتر بخوابي تا خاموشي مي ديم براي لالا بلند مي شي ميري سمت آشپزخونه ميگي "سوپ سوپ" البته با يه حالت خاصي ميگي سوپ انگار مي گي "سيپ" من هم ميگم نكنه گشنه ات باشه سريع بلند مي شم ميرم آشپزخونه برات سوپ گرم ميكنم، نونو (نان) هم ميگي برات بيارم كه بريزم توي سوپت ميگي : بيز بيز (يعني نون بريز) بعد سوپتو خداروشكر ميخوري ولي بعد از يك ساعت بازيگوشي و خوندن لالايي و بهانه ي اينكه ميخواي روي پاي بابايي باشي كه بخوابي و صد البته كه نميخوابي و فقط ميخواي بازي كني چون ميدوني كه بابايي باهات بازي ميكنه و خوابت نميكنه و در مرحله آخر يك اخطار جدي از طرف ماماني مياي روي پاهام كه بخوابي ... اين از ماجراي خوابيدن شبت كه بعد از از شير گرفتن برنامه هر شبته وروجك مامان
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی