ياسمين جانياسمين جان، تا این لحظه: 12 سال و 3 ماه و 11 روز سن داره
آنیتا جانآنیتا جان، تا این لحظه: 6 سال و 3 ماه و 28 روز سن داره

روزانه هاي ياسمين

ده ماهگيت مبارك عسلم

1391/8/29 14:48
نویسنده : فرشته
262 بازدید
اشتراک گذاری

اولين پائيز زندگيت رو هم درك كردي عزيزم و اين آخرين فصليه كه اولين باره كه مي بيني و فقط 2 ماه ديگه مونده تا 1 ساله بشي (اصلا فهميدي چي شد؟ عجب معادله پيچيده اي شدا !!!)

سومين دندون خوشگلت رو (دندون بالا از سمت چپ) دقيقا اولين روز 9 ماهگيت درآوردي همون روزي كه برات آش دندوني درست كردم. يك هفته بعدش دندون چهارمت هم جوانه زد. حالا 4 تا مرواريد خوشگل داري كه باهاش بدجور گاز هم ميگيري، اين روزا از خارش دندون بدجور كلافه اي چون همه چيز رو ميذاري تو دهنت و گاز ميگيري و حرص ميخوري، اگه بغلم باشي يهو حرصت ميگيره و ميخواي گازم بگيري بعد منم ميگم واي واي ياسمين هاپو شده...

همچنان همون غذاهاي روزانه رو بهت ميدم: فرني با خرما، آب سيب و موز، آب سيب و هويج، بيسكوئيت و چاي (گاهي وقتها)، زرده تخم مرغ، سوپ البته وقتي ما هم غذا ميخوريم مياي دور و بر ما، اگه سوپ يا آبگوشت داشته باشيم آبش رو بهت ميدم كه خوشت مياد، نون هم دستت ميگيري ولي چون گاز گنده ازش ميگيري و تو گلوت گير ميكنه منم ميترسم. كلا تو غذا دادن بهت خيلي وسواسم... بعضي بچه ها رو مي بينم كه همه چي رو ماماناشون بهشون ميدن ميخورن ولي تو با خوردن بعضي غذاها حالت تهوع بهت دست ميده به همين خاطر من هم ميترسم البته بهتره چون بايد طبق نظر پزشكت عمل كنم هروقت يك سالت شد اون وقت ميتونم غذاهاي متنوع تر بهت بدم عزيزم.

از شيرين كاريهات بگم: تقريبا يك سري حرفهامو ميفهمي، بشين، پاشو، برو، بده و ... وقتي شير ميخواي خودت مياي بغلم و با حركتهاي خاص خودت بهم ميفهموني كه شير ميخواي، عاشق موبايل و كنترل تلويزيون، كيف دوربين و خود دوربين هستي، هر وقت هم ميخوايم ازت عكس بگيريم دستتو مياري كه دوربينو بگيري و ديگه نميشه يك عكس درست و حسابي ازت بگيريم. وقتي ميخوام برم اداره هميشه سر ساعت 7 بيدار ميشي به جز پنج شنبه و جمعه ها كه من خونه هستم تا 5/8-8 ميخوابي. وقتي هم از اداره برمي گردم كلي بال بال ميزني و ذوق مي كني من هم بغلت ميكنم بعد و سر و صورتم ناز ميكني و صداهاي ريز ريز از خودت در مياري واي عزيزم عاشقتم گلم حتي فرصت نميدي دستمو بشورم با هم ميريم آشپزخونه من دستامو ميشورم بعد بهت شير ميدم. حتي اگه 5 ساعت باشه كه نخوابيدي باز هم منو مي بيني نميخوابي و ميخواي با هم بازي كنيم. خيلي شيطون بلا و بازيگوش شدي. دستتو به مبل ميگيري و راه ميري، جديدا هر جا كه ميرم دنبالم مياي و دامنمو ميگيري و بلند ميشي. اوه از رقصيدن و دس دسي و سر سري كردنت بگم، وقتي آهنگ شادي ميشنوي كلي هيجان زده ميشي و دست ميزني يا دستاتو تند و تند تكون ميدي. وقتي ميگم ياا... دستتو مياري جلو دست ميدي. از بازي ده بيست سه پونزده هم خوشت مياد.

يكي دو هفته هست وقتي از اداره زنگ ميزنم خونه از پشت تلفن باهام حرف ميزني البته عاشق سيم تلفن هم هستي. وقتي مادرجون از پشت تلفن باهات حرف ميزنه ميخندي و از اون صداهاي ناز از خودت در مياري الهي فدات شم...     

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (0)