يك روز از روزهاي ياسمين در 20 ماهگي

(يك روز تعطيل در كنار ياسمين): صبح معمولا تا ساعت 10 ميخوابي، وقتي از خواب بيدار مي شي و مي بيني كه من كنارت هستم خوشحال مي شي و ميخندي آخه روزهاي عادي وقتي از خواب بيدار ميشي پرستارت رو مي بيني. بعد از شونه زدن موهات و بستن اونها ميرم آشپزخونه و برات فرني درست ميكنم (فرني با شيره خرما) آخه صبحانه هيچ چيزي غير از فرني نميخوري. براي خوردن فرني هم مراسم داري اول بايد بياي روي پاهام بشيني و با تماشاي تلوزيون و كلي ادا و اصول اونو بخوري. حدود ساعت 12 هم اگر "به" يا همون "شير به زبون خودت" نخوري سوپ ميخوري و ساعت 2 هم ناهار ميخوري. اين وسط هم خودتو با تلوزيون يا اسباب بازيهات مشغول ميكني. جديدا وقتي ميخواي غذا بخوري ميدوئي مي ري عروسكاتو مياري و ميگي: ام ام ام ام يعني بجاي من اول به عروسكام غذا بده. عروسكاتو بغل مي كني بهشون شير ميدي بعدش ميذاريشون روي پاهات تا خوابشون كني جالبه چون هنوز بلد نيستي پاهاتو تكون بدي خودتو تكون ميدي... 

واي كه وقتي خودتو براي ماماني لوس ميكني دور خونه ميچرخي و هي پشت هم ميگي: "مامان، مامان" يا دور خودت ميچرخي و چشماتو يه وري ميكني و منم ميگم:"چشمو چشمو" تو هم بيشتر خودتو لوس ميكني

هرجا هم ميرم دنبالم مياي گاهي وقتا كه ميرم تو اتاق و تو نميدوني كدوم اتاق رفتم مياي دم در و صدام ميزني من هم اذيتت ميكنم و قائم ميشم بعد تو هم ميگردي تا منو پيدا كني وقتي پيدام كردي كلي ذوق ميكني و منم بغلت ميكنم و ميبوسمت عسلكم

اگه بابايي خونه باشه يكي از سرگرمي هات اينه كه با بابايي بري پاي كامپيوتر و عكساتو ببيني و همش پشت هم ميگي: "عك عك" يعني عكساتو ميخواي ببيني...

بعد از ناهار بين ساعت 2 تا 3 وقت خوابته، يك ساعت ميخوابي و بعد براي خوردن شير بيدار ميشي، شير كه خوردي باز هم ميخوابي البته اين بار بايد بذارمت روي پاهام تا خوابت ببره كه بازهم يكي دو ساعتي ميخوابي

بعد از بيدار شدن عصرونه بهت ميوه يا آبميوه يا بسكوئيت ميدم با چاي كه اگه روي مود باشي ميخوري بعد ماماني ميره آشپزخونه تا شام درست كنه تو هم با من مياي و كلي برام كدبانوگري ميكني، ظرفارو جابجا ميكني، كشو رو پر و خالي ميكني و كلا مشغولي ولي بعضي وقتها هم دعوامون ميشه و مجبور ميشم تو رو از آشپزخونه اخراج كنم.

قبل از اينكه خودمون شام بخوريم بهت شام ميدم، وقتي خودمون داريم شام ميخوريم تو هم مياي كنار سفره مي شيني و با بشقاب و قاشق بازي ميكني و غذارو از ظرف من ميريزي تو ظرف خودت يا ظرف بابايي

بعد از شام هم يا "ني ناي" تماشا مي كني يا با بابايي بازي ميكني تا ساعت خوابت برسه كه معمولا بين 10 و 11، موقع خواب هم بايد تمام لامپها و تلويزيون خاموش باشه اگر هم احيانا تلويزيون روشن باشه خودت ميري و خاموشش ميكني

اين بود از يك روز ياسمين خانم در بيست ماهگي البته خيلي چيزارو شايد از قلم انداخته باشم كه هر وقت يادم اومد باز به اين مطلب اضافه مي كنم