ياسمين جانياسمين جان، تا این لحظه: 12 سال و 3 ماه و 4 روز سن داره
آنیتا جانآنیتا جان، تا این لحظه: 6 سال و 3 ماه و 21 روز سن داره

روزانه هاي ياسمين

كوالا كوچولوي مامان

چند وقته كه ياسمين مامانی عادت كردی قبل از خواب حتما شير بخوری و بخوابی، قبلا روي پام با لالايي ميخوابيدی اما حالا نه...جديدا هم وقتي شير ميخوری خودتو مثل كوالا ميچسبونی به من و ميخوابی من هم حتما بايد دستهامو بهت بدم بگيری تا خيالت راحت بشه و بخوابی (توضيح اينكه ياسمين عادت داره دراز كشيده شير بخوره)...يه عادتي هم كه از 4 ماهگي داری اينه كه پاهاتو حتما بايد روي پاهام بذاری تا شير خوردن بهت بچسبه...فدات بشم ماماني با این عادتای نی نی گولانه   ...
15 مهر 1391

سفر كوچولوي آخر هفته

هميشه آخر هفته ها ما يه سفر كوچولو به خونه بابابزرگ و مامان بزرگ داريم... خاطرات تصويري سفر كوچيكمون رو بعدا ميذارم آخه بابايي ياسمين فرصت نكرد عكسهاي دوربين رو خالي كنه ...
15 مهر 1391

اولين چهار دست و پا

بعد از چند روز تلاش بالاخره ديروز ياسمينم چهار دست و پا رفتی. واي كه خودت چقدر ذوق كردی...اولش يه كم كجكي ميرفتی ولي زود خوب شدی حالا هر جا ما ميريم ميفتی دنبالمون و ميخوای بيای الهي قربونت برم ....مامانيش فداش بشه ...
12 مهر 1391

شيرين كاري جديد

اين روزها  داری تلاش ميكنی كه چهاردست و پا بری ولي يك قدم ميگيری و بعد روي شكم مي خوابی، پريشب  همينطور كه داشتی تلاش ميكردی، از حالت سينه خيز برگشتی و نشستی بعد خودت كلي ذوق كردی و براي خودت دست زدی. اين يكي دو روزه هم هروقت آهنگهاي شاد ميشنوی شروع ميكنی به دست زدن ...من و بابایی هم كلي ذوق ميكنيم و تشويقت ميكنيم ...
11 مهر 1391

اولين پست براي ياسمين عزيزم

سلام دختر عزيزم اين اولين مطلبيه كه دارم برات مينويسم، كمي دير شده دلم ميخواست كه زودتر برات يه وبلاگ بسازم ولي فرصتش پيش نيومد.8 ماه و ١٣ روز از تولدت ميگذره عزيزم...  
10 مهر 1391