ياسمين جانياسمين جان، تا این لحظه: 12 سال و 2 ماه و 14 روز سن داره
آنیتا جانآنیتا جان، تا این لحظه: 6 سال و 3 ماه سن داره

روزانه هاي ياسمين

برای دختر نازنینم یاسمین

1398/5/30 9:52
نویسنده : فرشته
216 بازدید
اشتراک گذاری

مدتها بود که دوست داشتم اینجا برات حرف بزنم و از دغدغه هام بگم، دغدغه هایی که هر پدر و مادری داره و همیشه هم هست. شاید یک روز وقتی که بزرگ شدی شاید 20 ساله و یا 25 ساله بنشینی و تمام مطالب وبلاگت رو مثل یک دفتر خاطرات ورق بزنی و بخونی. تمام سعیم این بود که لحظه های زیبا و فراموش نشدنی زندگیت را اینجا ثبت کنم حتی به اندازه بخش کوچکی؛ که البته نباید سختیها و روزهای بد را هم فراموش کرد که انتظار دارم قدردان باشی نه به معنی جبران...چرا که این وظیفه مادری من بوده و هست که تا پایان عمرم بر گردنم هست. عزیزدل مامان این روزها که داری نیمه هفت سالگیت رو پشت سر میذاری تصمیم گرفتم شبها برات کتاب بخونم تا خاطره خوشی از سالهای کودکیت برات بجا بمونه، پریروز دوشنبه کتابخانه عضو شدم و کتاب بابالنگ دراز رو امانت گرفتم چون کارتونش رو دوست داشتی و البته خودم بیشتر دوست داشتم حالا شبها چند صفحه ای قبل از خواب برات از کتاب می خونم... البته خودم برای بار سوم هست که این کتاب رو میخونم و باز هم از خوندنش سیر نمیشم.

حالا که آنیتا بزرگتر شده من فرصت بیشتری دارم تا باهاتون بازی کنم و وقت بگذارم و امیدوارم این روند ادامه پیدا کنه چون احساس رضایت به خودم هم دست میده.

دیروز عید غدیر بود و تعطیل، پرستارتون که همسایه مون هم هست عصر اومد پیشمون و یهو گفت بریم پارک... من کلا در برابر تصمیمات یهویی و بدون برنامه ریزی قبلی مقاومت می کنم ولی وقتی ذوق و شوق تورو دیدم قبول کردم و با هم رفتیم پارک نزدیک خونمون (بوستان ولایت)... به مناسبت عید غدیر، دم در پارک، بستنی پخش می کردن که تو و آنیتا یکی گرفتید و خوردید، بعد رفتیم قسمت بازی و یکم بازی کردید و آنیتا هم فقط تاب خورد بعد برگشتیم خونه، بابا کارش طول کشید و برای شب برنگشت و خونه مامان بزرگ اینا موند چون خسته و مونده رانندگی این راه طولانی اون هم شب خطرناک بود.

من هم ادامه کارای تمیزکاری خونه رو تموم کردم و شام حاضری (سیب زمینی سرخ کرده) درست کردم باهم خوردیم و تو هم کلی کیف کردی و قربون صدقم رفتی و هی بوسم میکردی، نمی دونم حست چی بود که بهت خوش گذشته بود از اینکه تنهاییم😉😁   

پسندها (5)
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (4)

مامان و بابای حلما و حسینمامان و بابای حلما و حسین
30 مرداد 98 10:09
خدا حفظش کنه عیدتونم مبارک
فرشته
پاسخ
عید شما هم مبارک😍😘
عمه فروغعمه فروغ
30 مرداد 98 11:47
خوش باشین همیشه 😊
فرشته
پاسخ
قربونتون برم😍
نرگسنرگس
30 مرداد 98 19:13
روزهاتون پر از دلخوشی❤
فرشته
پاسخ
دلتون خوش گلم
مامان صدرامامان صدرا
30 مرداد 98 19:32
عیدتون مبارک🌹🌹🌹
فرشته
پاسخ
عید شما هم مبارک 🌹😘😘