یه نامه یه نامه
دیشب طبق عادت همیشگیت، یه کاغذ و یه خودکار گرفتی تا هم نقاشی بکشی هم به قول خودت درس بخونی، من تو آشپزخونه بودم تو هم بعد اینکه نقاشیتو کشیدی کاغذ رو تا کردی و اومدی آشپزخونه، حین اومدن هم با صدای بلند می گفتی: یه نامه یه نامه .... اومدی پیشم و برام نامه آوردی ولی قبل اینکه نامه رو بدی دستم گفتی چشماتو ببند بارو بزن (منظورت این بود که زانو بزنم) از این اشتباهی حرف زدنت خنده ام گرفت. تو هم فهمیدی و گفتی: چی بود بارو ؟ گفتم : زانو مامانی البته قبلا بهت گفته بودم تو یادت رفته بود عزیزدلم اشکالی نداره گل مامان، اتفاقا من عاشق این مدلی حرف زدنتم عزیزم
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی