ياسمين جانياسمين جان، تا این لحظه: 12 سال و 3 ماه و 11 روز سن داره
آنیتا جانآنیتا جان، تا این لحظه: 6 سال و 3 ماه و 28 روز سن داره

روزانه هاي ياسمين

مامانی جان الان خسته ام

1395/2/14 10:49
نویسنده : فرشته
396 بازدید
اشتراک گذاری

همین الان از اداره زنگ زدم برات تا حالت رو بپرسم گوشی رو برداشتی و گفتی: مامانی جان من سرم شلوغه کار دارم.... بعد گوشیو دادی مامان بزرگ آخر سر هم دوباره گوشیو گرفتی و گفتی: مامانی جان من خسته ام کاری نداری خدافظ

از قراره معلوم دخملم سرش خیلی شلوغ بودهچشمکمحبت

از پرستارت بگم که پاش بدتر شد و بجای یک ماه دوماه باید توی گچ بمونه، ما هم تصمیم گرفتیم این مدت بری مهد، پنجشنبه هفته قبل با هم رفتیم مهد تا من صحبت کنم، از اونجا خیلی خوشت اومد، قرار شد یه هفته 10 روز یک ساعت ببریمت مهد تا عادت کنی بهمین خاطر از مامان بزرگ خواستیم تا بیاد ولی مامان بزرگ هم فقط یه روز تورو برد و دوباره برگشت خونشون، بهمین خاطر من هم تصمیم گرفتم که اصلا نبرمت مهد و این مدت بهر صورتی شد بگذرونیم تا حال پرستارت خوب بشه انشالا

خلاصه فعلا مامان بزرگ پیشته، دیروز هم تو رفته بودی خونه مامان بزرگ زیبا... امیدوارم این روزا هم به خیر و خوشی و زوووووووووود بگذره

پ ن: ولی اونروز آخرش اصلا خوب نبود.تو راه برگشت از اداره، مامان بزرگ زیبا زد و گفت که بابابزرگ بیمارستانه و باید عمل بشه، انگار یه سطل آب یخ رو سرم ریختن گیج شدم و اصلا نفهمیدم چطور اومدم خونه، وقتی رسیدم خونه دیدم تو هم تب داری و عطسه می کنی حتی مامان بزرگ هم متوجه نشد و چیزی هم بهم نگفت که چی کار کردی که آبریزش بینی داری، سریع بهت شربت دادم و لباستو عوض کردم ولی نصفه شب تب و لرز کردی فردای اونروز بردیمت دکتر که خداروشکر فعلا حالت بهتره، جمعه صبح هم تونستیم بریم پیش بابابزرگ که الحمدالله حالش رو به بهبوده

دلم میخواد این یکماه هرچه زودتر بگذره دیگه خسته شدمخسته

پسندها (6)
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (1)

مامان یسنا
28 اردیبهشت 95 21:45
سلام خدا دختر قشنگتونو براتون نگه داره به نظر میاد هم استانی باشیم ممنون از حضورتون
فرشته
پاسخ
سلام عزیزم ممنونم از لطفتون بله هم استانی هستیم خوشحال میشم بیشتر به وبلاگ دخترم بیاین