ياسمين جانياسمين جان، تا این لحظه: 12 سال و 3 ماه و 4 روز سن داره
آنیتا جانآنیتا جان، تا این لحظه: 6 سال و 3 ماه و 21 روز سن داره

روزانه هاي ياسمين

سي ماهگيت مبارك عسلم

1393/4/25 9:58
نویسنده : فرشته
272 بازدید
اشتراک گذاری

از شيرين زبونيهات و كارات توي 2/5 سالگي بگم كه البته زياده و من تا جايي كه حافظه ياري كنه برات مي نويسم عزيزدلم:

اين اواخر كه جام جهاني بود و همه تب فوتبال داشتن، خونه ي ما هم از اين قضيه مستثني نبود، بابايي كه مي نشست پاي تلويزيون براي تماشاي فوتبال تو هم تماشا مي كردي و به فوتبال هم مي گفتي "ديش"، وقتي گزارشگر فرياد مي زد، تو هم هيجان زده مي شدي و ميگفتي: واي گل توي دروازه به واليبال هم كه ميگي :واي واي تازه ايران رو تشويق هم ميكردي و مي گفتي: "هي هي ايران"

از ماه رمضان بگم كه تقريبا همه ي سحري ها رو به نوعي بيدار شدي و مجبور شديم يا بياريمت سر سفره روي پاي بابا لالاكردي يا توي بغل ماماني بودي، سر سفره افطار هم يه قاشق مي گيري و همه چي رو با هم قاطي ميكني...

ديشب بابايي كه داشت مي خوابيد زير لب يه شعري رو زمزمه ميكرد تو هم تو بغلم دراز كشيده بودي و مي خواستي بخوابي كه ديدم يهو گفتي: "بابايي آواز نخون" بعد كه بابا خنده اش گرفت؛ شروع كردي از اين قضيه هم يه بازي ساختن هي ميگفتي بابا آواز بخون بابا آواز نخون

ديروز هم بابا مي خواست بره دوش بگيره تو چون دلت نميخواست بابا بره حموم رفتي پيراهنشو كشيدي و گفتي: حموم نرو آب داغه بابا هم اذيتت مي كرد و مي رفت طرف حموم تو هم دوباره همون كارو تكرار مي كردي. تازگيها هم عادت كردي غروبها با بابا بري بيرون به بهانه خريد ت=البته خودت به بابايي پيشنهاد مي دي بريم خريد ماكاروني بخريم، خرما بخريم، بستني بخريم....

غذا كه مي خوري ميگي : الهي شكر سير شدي (يعني همون سير شدم، دخترم هنوز گرامر زبانش خوب نيست)

لباسهارو كه از رو بند جمع مي كنم بهم كمك مي كني تا ببريمشون تو اتاق...

خالجون حوا يه شعري برات ميخونه كه اسمشو گذاشتي" ياسمين" البته هروقت شيطوني مي كني خالجون اين شعر رو برات ميخونه كه شيطوني نكني تو هم با شنيدن اين شعره شل مي شي و دختر خوبي ميشي، شعره از اين قراره: چه دختري... گل به سري... تاج سري

يه شب طبق معمول كه روي پاي بابا بودي و ميخواستي بخوابي صدات زدم: ياسمين جون ياسمين جون، ديدم در جواب گفتي: ياسمين جون خوابيده از اون به بعد هم هروقت صدات مي زدم ياسمين جون تو هم هر كار كه داشتي مي كردي رو با همون لحن جواب مي دادي مثلا ياسمين جون كتاب مي خونه ياسمين جون دراز كشيده .....

صبحها كه با پرستارت هستي اين سريالهاي تركيه اي GEM رو پرستارت تماشا مي كنه تو هم همشون رو از بري بخصوص ديلا خانم حالا من يه قسمت از اين سريالهارو كامل نديدم

عاشق فيلمها و عكسهاي vibere ماماني و خالجون حوا هم هستي و كلا هر روز كه از اداره برميگردم خونه موبايلمو شخم ميزني.

بازي كلاغ پر روهم خيلي دوست داري خصوصا اون وقتي كه مي گيم ياسمين پر تو هم فرار مي كني و ميگي ياسمين كه پر نداره بابا خبر نداره

به بابايي ميگي اسب بشه كه سوارش بشي بعد خودت هم مسيرش رو تعيين مي كني هي ميگي : اين ور ، اين ور

الكي عطسه مي كني و ميگي: إ كلك زدي  وقتي ميخوام سفره جمع كنم وسايل روي سفره رو برام مياري آشپزخونه و ميگي كمك

دست و پاي عروسكات هم كه كلا از دست تو در امان نيستن خودت هم ميدوني كه خرابشون كردي خودت به خودت مي گي : إ خراب كردي

بعضي وقتها هم با مامان و بابا شوخيت ميگيره و اسمامونو برعكس ميگي مثلا ميگي: بابا فرشته مامان مهرداد بعدش خودت زيرزيركي ميخندي

عاشق اين هستي كه من اس ام اس از رو گوشيم بخونم و تو هم الكي بخندي اوه خدا فداي اين شيرين كاريهات بشم من

لغت نامه ياسمينم:

ايفتاد: افتاد

بلبم: قلبم

ببارك: مبارك

نمنوع: ممنوع

ديخت: ريخت

شيكيات: شكلات

بگي: جاروبرقي

دنگ: زنگ

آفتاد: آفتاب

مسكاك: مسواك

فيس گوك: فيس بوك

آبويوه: آبميوه

 

 

 

 

پسندها (2)
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (3)

جشن تولد مدرن با شایلین تم
26 تیر 93 0:17
سلام من کارشناس رسمی موسسه جشن تولد مدرن با شایلین تم هستم و به شما تبریک می گم زیرا شما برنده مسابقه مادران وبلاگ نویس شده اید یادداشت های شما در عین سادگی شیوا ورسا نوشته شده برای ثبت و استفاده از هدیه خود به جشن تولد مدرن با شایلین تم و یا WWW.arzanhadaya.mihanblog.com
مامان گلشيد
30 تیر 93 10:48
يعني دلم ميخواد بيام اين فرشته رو بخورمش اينقد خوشمزه شده
مامان گلشيد
30 تیر 93 10:49
يعني دلم ميخواد بيام اين فرشته رو بخورمش اينهمه خوشمزه شده ر
فرشته
پاسخ
مرسي عزيييييييييييييييييزم