ياسمين جانياسمين جان، تا این لحظه: 12 سال و 3 ماه و 5 روز سن داره
آنیتا جانآنیتا جان، تا این لحظه: 6 سال و 3 ماه و 22 روز سن داره

روزانه هاي ياسمين

اوه خداي من

جديدا خيلي شيرين زبون شدي يه چيزي هم ياد گرفتي تا يه چيزي ميشه مثلا يه چيزي از دستت مي افته يا داري كارتون تماشا ميكني يه اتفاق جالب مي افته و ... با صداي بلند و يه حالت خاصي ميگي : " اوه خداي من" ديشب من و تو و بابايي رفتيم بيرون به قول خودت "قدم بزنيم" تو كل مسير كاري كردي كه بابايي بيچاره افسردگي گرفت منم كه داشتم از خنده ميمردم، يعني كل مدت زماني كه بيرون بوديم مجموعا يك دقيقه هم دست من يا بابايي رو نگه نداشتي خودت كاملا مستقل جلوتر از ما راه ميرفتي و گاهي پشت سرتو نگاه ميكردي، واي تو شلوغي پياده رو ميترسيدم گمت كنم حتي يكبار شنيدم كه يه آقايي گفت: واي اين بچه ي كيه ولش كردن خودش تنهايي داره ميره البته فاصله م...
15 مرداد 1393

خاطرات تعطيلات عيد فطر

بعد از دو هفته كار يسره حتي روز جمعه، 4 روز تعطيلي واقعا لذت بخش بود و خستگيمون حسابي در رفت، آخرين باري كه رفته بوديم خونه ي مامان بزرگ اينا اونقدر لجباز شده بودي و بهانه هاي الكي ميگرفتي كه ما مثل فراري ها از خونه ي بابابزرگ اينا رفتيم. ماماني هم بخاطر روزه داري يكم بي حوصله بود تو هم بي حوصله تر هم اينكه يكم آبريزش بيني و عطسه ميكردي كه اين هم مزيد بر علت شده بود، بهمين خاطر همش مي ترسيدم نكنه اين 4 روز تعطيلات هم باز بهانه گيري كني كه خداروشكر دخمل خوبي بودي (بزنم به تخته) حالا بذار تعريف كنم: روز سه شنبه (عيدفطر) به سمت خونه ي مامان بزرگ اينا حركت كرديم، واي كه چقدر جاده شلوغ بود و چقدر مسافر اومده بودن شمال. قبل از همه رفتيم امام...
12 مرداد 1393

عيد فطر مبارك

بعد از يه تاخير چند روزه عيد فطر مبارك نماز و روزه ها قبول........... تعطيلات عالي بود و خيلي خوش گذشت..........
12 مرداد 1393
1