ياسمين جانياسمين جان، تا این لحظه: 12 سال و 3 ماه و 5 روز سن داره
آنیتا جانآنیتا جان، تا این لحظه: 6 سال و 3 ماه و 22 روز سن داره

روزانه هاي ياسمين

دختر كدبانوي مامان

امروز شيفت بعدازظهر بودم به همين خاطر صبح خونه بودم و با هم صبحانه خورديم بعد از صبحانه ظرفهارو جمع كردم و آوردم آشپزخونه بشورم كه ديدم اومدي و صدام زدي "مامان"پشت كردم ديدم ظرف حلواشكري رو گرفتي دستت و آوردي دم در آشپزخونه كه ازت بگيرم" آ قربون دختر كدبانو و مهربون خودم بشم من" 
9 شهريور 1392

ورود به آشپزخونه

مدتها بود كه ميخواستم كف آشپزخنومون روفرشي پهن كنم كه تو بتوني با من بياي آشپزخونه و وقتي ماماني كار داره پيش خودم باشي... ولي ميترسيدم نكنه به چيزاي ديگه دست بزني تا اينكه ديشب بالاخره روفرشي رو از كمد درآوردم و توي آشپزخونه پهن كردم و تورو با خودم بردم آشپزخونه البته فرقي نكرد تو بازم به ظرفها و وسايل ديگه دست ميزدي اما لااقل خطر سر خوردن كف سراميك كم شده بود و خيالم راحت بود كه پيش خودمي و ديگه نمياي پشت در آشپزخونه (در كه نه براي اينكه نتوني بياي تو آشپزخونه يه پشتي گذاشتيم دم ورودي) و گريه نميكني البته ديگه اواخر داشتي سعي ميكردي از پشتي بياي بالا و بپري توي آشپزخونه كه واي واي كار خيلي خطرناكيه... خلاصه وقتي مياي داخل آش...
9 شهريور 1392

دايجون اينا از شيراز اومدن

روز پنج شنبه دايجون اينا از شيراز اومدن و تا يك هفته خونه بابابزرگ اينا هستن، اون لحظه كه دايجون اينارو ديدي اولش يكم كوچولو نشناختي ولي خيلي زود شروع كردي به رقصيدن و شادي كردن و بپر بپر، به محمدطلاي عمه هم ميگفتي "ني ني" ولي همون روز ياد گرفتي كه اسم "محمد" رو بگي و ميگفتي "محمح"(mahamma)، زن دايي مريم هم زحمت كشيد و برات يه بلوز شلوارك خوشگل آورد كه خيلي هم بهت مياد دستشون درد نكنه، عكسشو حتما ميذارم
3 شهريور 1392

ياسمين در 18 ماهگي

دايره لغت ياسمين در 18 ماهگي: دي: دائي بيزبيزي: سيب زميني كوخ: دوغ بر: پر ما ما : موبايل جوجه: جوجه ني ني: ني ني محمح: محمد نم نم: كفش توتوپ: توپ دديم: يشيم(اسم بازيگر سريال عمرگل لاله) مامان و بابا رو هم كامل ميگي البته اولش  "مامان" رو ياد گرفتي (26خرداد) و تقريبا دوماه بعد "بابا" رو ياد گرفتي بگي صداي حيوونايي كه بلدي: ياسمين گاوي چي ميگه: ما   ياسمين هاپو چي ميگه: هاپ هاپ نميگي فقط دهنتو باز ميكني و دندوناتو بهم ميزني به قول خالجون حوا صوتي نيست تصويريه ياسمين ببئي چي ميگه: بع بع  خروس چي ميگه: گوگو    اردك چي ميگه: مگ مگ از شيرين كاريهات بگم: ...
23 مرداد 1392

كد 424

اين هم از عكس ياسمين كه توي مسابقه ني ني شكمو شركت كرده لطفا كد 424 رو به 20008080200 پيامك كنيد مرسيييييييييي   پي نوشت: نتايج مسابقه اعلام شد و ياسمين من 55 تا راي آورد كه از همه ي كساني كه به دخترم راي دادن واقعا متشكرم ...
15 تير 1392

آخرين روز كاري اداره

از امروز تا 17 فروردين باهات هستم دخترم انشاا... روزهاي خوبي پيش رو داشته باشيم انشاا... براي همه سال خوب و خوشي باشه... كم كم ساعت كاري تموم ميشه و بايد بريم خونه و من بيام پيشت ولي قبلش با بابايي ميخوايم بريم براي بابا كفش بخريم... پيشاپيش سال نو مبارك پي نوشت: اون روز براي بابا كفش نخريديم ولي براي تو دو تا لباس ديگه گرفتيم اين هم از عكسهاش ...
28 اسفند 1391