ياسمين جانياسمين جان، تا این لحظه: 12 سال و 2 ماه و 13 روز سن داره
آنیتا جانآنیتا جان، تا این لحظه: 6 سال و 2 ماه و 30 روز سن داره

روزانه هاي ياسمين

يك روز در خونه خالجون مامان

دو سه هفته پيش، بعد مدتها رفتيم خونه خالجون ماماني كه خيلي خوب بود تو هم حسابي با آواجون بازي كردي  ياسمين و آوا اينجا هم دست از سر اين دمپايي بزرگها برنميداري، طفلك آوا چقدر مواظبت بود كه نيفتي ...
13 شهريور 1392

ياسمين و دايجون

اينجا داري دايجون رو ميبوسي، براي دايجون يه احترام خاصي قائل بودي هرچي ميگفت گوش ميدادي... اي بلا حتما تو هم ميدوني كه ماماني چقدر دايجون رو دوست داره ...
13 شهريور 1392

آخه چي بگم

پريشب با همديگه تو آشپزخونه بوديم من داشتم ظرفهارو ميشستم تو هم  با ظرفهاي كابينت سرت گرم بود كه يهو در كابينت رو محكم بستي منم از صداي بلند در كابينت جاخوردم و ناخواسته سرت داد كشيدم و گفتم "ياسمين چرا در كابينت رو محكم بستي" تو تا ديدي كه من عصباني شدم با يك حالت ناز و خاصي گفتي "مامان" بعد دو بار دستمو بوسيدي واي منو ميگي در برابر اين حركت ديگه چي كار ميتونستم بكنم گوشام مخملي شد و خنده ام گرفت و بهت اجازه دادم كه در كابينت رو باز كني و با ظرفها بازي كني.آخه اين دخترها چقدر شيرين و بلا هستن و ميدونن چطور خودشونو تو دلها جا كنن... الهي كه فدات بشم من
12 شهريور 1392