ياسمين جانياسمين جان، تا این لحظه: 12 سال و 3 ماه و 5 روز سن داره
آنیتا جانآنیتا جان، تا این لحظه: 6 سال و 3 ماه و 22 روز سن داره

روزانه هاي ياسمين

روز دختر مبارك

عزیزم امروز روز توست، امیدورام از لحظه لحظه زندگیت لذت ببری و به تمام خواسته های زندگیت برسی ...دختر گلم روزت مبارك دختری نباش که به مردی نیاز داره دختری باش که مردی به اون نیاز داره و این دو باهم خیلی متفاوتند . . . لبخند زيباي خدا روزت مبارك دختران فرشتگانی هستند از آسمان برای پر کردن قلب ما با عشق بی پایان این روز بر دختران دیروز و مادران امروز هم مبارک . . . ...
16 شهريور 1392

لباسهاي جديد

اين لباسهارو با پولايي كه مامان بزرگ (مامان ماماني)هر هفته بهت ميداد خريدم البته يه مقداريش رو هم ماماني خرج كرد اين كفش و بلوز و شلوارك رو مادربزرگ (مامان بابا) برات گرفت اين توپك رو هم پنج شنبه گذشته (31مرداد) كه رفتيم فريدونكنار از بازارش برات گرفتيم ...
13 شهريور 1392

پرشيا

پنج شنبه دايجون اينا رفتن و ما هم براي ناهار رفتيم خونه مادربزرگ (مامان بابا) اينجا مياي عاشق بازي با ميوه هاي تزييني يخچال هستي عصر هم با هم رفتيم پرشيا تا سرسره بازي كني ...
13 شهريور 1392

آخر هفته گذشته

چهارشنبه هفته پيش بخاطر اومدن دايجون اينا مرخصي گرفتم تا بيشتر با هم باشيم، روز سه شنبه به سمت خونه بابابزرگ اينا رفتيم اما قبلش همه باهم براي شام خونه خاله بزرگ ماماني دعوت بوديم كه قبل از رفتن به خونه بابابزرگ اينا اول رفتيم اونجا، ما اول رسيديم و حدود يك ساعت بعد از ما بابايزرگ اينا اومدن، ما هم از فرصت استفاده كرديم و رفتيم دور و اطراف گشتيم و به تكيه اي كه  مامان بزرگ و بابابزرگ ماماني اونجا خاك هستند رفتيم و فاتحه خونديم و زيارت كرديم. تو هم از ما ياد گرفتي و ميرفتي كنار سرقبرها دستتو ميذاشتي و انگار داري فاتحه ميدي...   ...
13 شهريور 1392

وقتي بابا رانندگي ميكنه

توي ماشين كه ميشيني آروم و قرار نداري فقط در حال ورجه وورجه اي اينجا روي تشكت توي ماشين دراز كشيدي و خودتو زدي به اون راه يعني اصلا منو نميبيني من هم چند دقيقه خيره نگات كردم و تو هم خنده ات گرفت اي بلا ...
13 شهريور 1392