ياسمين جانياسمين جان، تا این لحظه: 12 سال و 2 ماه و 14 روز سن داره
آنیتا جانآنیتا جان، تا این لحظه: 6 سال و 3 ماه سن داره

روزانه هاي ياسمين

الو الو

اين تلفنو خيلي دوست داري البته تلفن واقعي كه جاي خود داره هرجا ميريم بايد تلفن رو از دستت قائم كنم كه نري سراغش و شماره نگيري   ...
14 مرداد 1392

لونه ي جوجه كوچولوي مامان

يكي ديگه از بازيهايي كه دوست داري نشستن توي تشت لوازم تعويضته كه اول همه ي وسايلشو خالي ميكني بعد ميري توش ميشيني و بازي ميكني ماماني هم ميگه جوجه ي من يه لونه براي خودش دست و پا كرد و رفت توي لونه اش   اينجا داشتم يواشكي ازت عكس مينداختم كه ديدي و داري مياي كه دوربينو ازم بگيري ماماني هم تندتند ازت عكس گرفت ...
14 مرداد 1392

بعد از واكسن

واكسن 18 ماهگيت رو هم زديم و خيالم راحت شد. هم براي من و بابا و هم براي خودت خيلي سخت بود. روز چهارشنبه ساعت 11 بود كه از خانه بهداشت برگشتيم بعد از واكسن كلي گريه كردي وقتي برگشتيم خونه سوپ خوردي و روي پاي پرستارت خوابت برد، ساعت 2 بود كه بيدار شدي و يه كم شير خوردي ولي از اون ساعت تا ساعت 9 صبح فردا هيچي نخوردي حتي لب به شير هم نزدي،تمام مدت روي پاهامون دراز كشيده بودي و پاهاتو تكون نميدادي، تب هم داشتي زياد، تمام شب روي پاهاي من و بابا خوابيدي و وقتي تب ميكردي پاشويه ات ميكردم، بالاخره اين ساعتهاي سخت رو پشت سر گذاشتي و پنجشنبه صبح تبت كم شد و خودت هم شروع كردي به غذاخوردن و پنجشنبه غروب هم يواش و ترسون لرزون پاهاتو تكون دادي و مثل بچه اي...
29 تير 1392

لباس جديد مهموني

پنج شنبه براي افطار خونه همكارم دعوت بوديم، قبل از رفتن به مهموني رفتيم و از ايران كتان برات يه پيرهن خوشگل با جورابي كه باهاش سته خريديم كه خيلي هم بهت مياد عكساشو ميخوام بذارم ولي باز هم كامپيوتر خونه خراب شده و من موندم معطل تا بابايي ببره و درستش كنه پي نوشت: اين هم عكس پيراهنت كه بالاخره گذاشتم ...
23 تير 1392

هديه عكس پرينت

امروز عكسهات رو كه از طريق عكس پرينت سفارش داده بودم تا دم در خونه اومد ولي به دستمون نرسيد چون خونه نبوديم فردا بايد برم اداره پست و از اونجا تحويل بگيرم اه نميخوام ولي از اين حرفها گذشته مرسي عكس پرينت و ني ني وبلاگ پي نوشت: امروز (دوشنبه)قبل از رفتن به اداره، رفتم و عكسهاتو از اداره پست گرفتم واي كه چقدر خوشگلن ...
23 تير 1392