ياسمين جانياسمين جان، تا این لحظه: 12 سال و 3 ماه و 10 روز سن داره
آنیتا جانآنیتا جان، تا این لحظه: 6 سال و 3 ماه و 27 روز سن داره

روزانه هاي ياسمين

اسباب بازي مامان بزرگها

  اين هم اسباب بازي كه مادر جون برات گرفته و شما بر اثر هيجان زده شدن زياد به شكل زير درآورديش اين هم توپ چراغي كه مامان بزرگ (مامان بابايي) برات گرفته ...
21 آبان 1391

سلام سلام بعد از يك وقفه يك ماهه

دخترم! مدت طولاني بود كه نيومدم وبت رو آپ كنم توي اين مدت هم كلي اتفاقها افتاد، 9 ماهگيت شد و بعد از 24 روز بهت تبريك ميگم، اولين عيد قربان و عيد غدير زندگيت گذشت باز هم بهت تبريك ميگم عزيزم...در ضمن بالاخره تونستم آش دندوني برات درست كنم اون هم براي اولين بار بود كه در عمرم آش درست ميكردم خوشمزه هم شد. عكسش رو توي پست بعدي ميذارم.
21 آبان 1391

مامان سرش خيلي شلوغه

سلام دختر گلم امروز فقط اومدم بگم كه كلي ازت مطلب و عكس دارم ولي واقعا واقعا فرصت ندارم بيام و وبلاگتو آپ كنم عزيزم. واي كه كلي حرف دارم باهات عزيزم ولي الان مدتيه كه توي اداره و توي خونه وقت سر خاروندن هم ندارم. فقط دارم ميدوئم كه لااقل كارهاي امروزم به فردا نخوره و بيشتر در كنار تو باشم...
20 آبان 1391

كارها و سرگرميهاي ياسمين نازنينم

يه مدته که ياد گرفتی به پشت دراز بكشی و محكم دو تا پاهاتو بكوبی زمين، وقتي هم بهت ميگم نكن مامان  پاهات درد ميگيره ميخندی، ديشب زير پاهات که بالش گذاشتم  غلت ميزدی ميومدی كنارتر تا پاهاتو روي فرش بكوبی، انگار اين پا كوبيدن برات شده يه بازي سرگرم كننده... وقتي  سرفه ميكنی معمولا دو تاي اولش واقعيه و مابقي الكي و از قصد اداي سرفه كردن در مياری... از شعر "يه روز يه آقا خرگوشه"   خيلي خوشت مياد، وقتي برات ميخونم ميخندی حتي اگه وسط گريه باشی...   ...
25 مهر 1391

بازيگوش من

ياسمين خانم در حال بازي با كيف دوربين اينجا هم خانم، عصباني شده چون ماماني كيف دوربين رو از دستش گرفت ...
24 مهر 1391

حرف دل با دخترم

لحظه اي كه كودكت متولد مي شه و خدا اين موهبت الهي رو نثارت مي كنه كه مادر بشي، به همين آسوني نيست... در يك لحظه مادر مي شي اما مسئوليت لحظه لحظه هاي زندگي كودكت روي دوشت سنگيني مي كنه و خدا قدرت مضاعف بهت مي ده كه از پس اين مسئوليت سنگين برآي. دخترم ... به مادر بودنم افتخار مي كنم و به اينكه مادر تو هستم افتخار مي كنم، همه چيز سخته ولي در عين حال شيرين، فقط دوست دارم كه تو راحت و آسوده باشي و هر كاري كه از دستم بر مي آد برات انجام بدم، بهترينها رو برات مي خوام عزيزم، شايد توي اين چند ماه، روزهايي بوده كه كم آوردم ولي عشق به تو دوباره بهم نيرو داده، دخترم دلم مي­خواد وقتي بزرگ شدي روزي پيش نياد كه بگم اي كاش اين كارو براي دخترم مي كر...
23 مهر 1391